برای معناشناسی واژگان اعم از عشق و حب شایسته است، اصول معناشناسی را رعات کنیم. برخی از مهم ترین آنها به این قرار است:
1. 1. توصیفی بودن معناشناسی معنای واژگان متکی به تخیل ما نیست و ما از پیش خود نمی توانیم معنایی را به حلقوم واژه ای بریزیم. ما باید برای شناخت معنای هر واژه به موارد استعمال آن در میان اهل زبان و متون آنان توجه کنیم و معنایی که برای آن به دست می دهیم، مستند به موارد استعمال باشد؛ نه متکی به ذهن ما. به عبارت دیگر معناشناسی واژگان باید توصیفی و اخباری باشد؛ نه دستوری و انشائی.
1. 2. تعدد معنا در بسیاری از واژگان چنین نیست که هر واژه ای دارای معنای واحدی باشد. بسیاری از واژگان نظیر واژه حب در استعمال مختلف به معانی مختلفی به کار می روند. از این رو درست نیست که ما یک نسخه کلی برای معنای چنین واژگانی بپیچیم و یک معنای معینی را برای آنها بیان کنیم.
1. 3. تنوع واژگان به لحاظ بار ارزشی واژگان از نظر بار ارزشی سه نوع اند: برخی در تمام موارد استعمال بار منفی دارند؛ مثل واژه شیطان و جهنم و برخی در تمام موارد استعمال دارای بار مثبت اند؛ مانند الله و جنت و برخی نیز در برخی از موارد استعمال دارای بار منفی و در برخی از موارد استعمال دارای بار مثبت اند؛ مثل حب و عشق. به این ترتیب هرگز صحیح نیست که ما واژه حب را به طور مطلق دارای بار مثبت و واژه عشق را دارای بار منفی بدانیم.
1. 4. وابستگی معنای واژگان به موارد استعمال هیچ واژه ای در زبان به تنهایی استعمال ندارد؛ بلکه به همراه واژگان دیگر استعمال می شوند. به تعبیر دیگر سیاقی که واژه در آن قرار می گیرد، معنای آن را مشخص می کند و صرف نظر از سیاق معنای مشخصی نمی تواند داشته باشد. اگر هم ما برای یک واژه به موارد استعمال آن توجه نمی کنیم، به این جهت نیست که ذات واژه دارای معناست؛ بلکه به این جهت است که موارد استعمال ما را به چنان معنایی توجه داده است؛ از این رو نمی توان برای معناشناسی یک واژه به طور مستقل و صرف نظر از موارد استعمالش اظهار نظر کرد.